داروگـــــــــ

هیچ اگر سایه پذیرد من همان سایه هیچم

سه تار

  • داروگـــ ــــ
  • جمعه ۱۵ مرداد ۹۵
  • ۱۵:۰۹

سه تار عنوان کتابی از جلال آل احمد است که در آن چندین داستان را بیان کرده داستان هایی جذاب و خواندنی:

سه تار

لاک صورتی
1
هاجر بغضش ترکید و دست به گریه گذاشت.
-چرا گریه می کنی؟ آخه شوهرتم تقصیر نداره.چه کنه؟ دلش از زندگی‌ِ سگیش پُره. دقِّ دلی‌شو سر تو در نیاره سر کی در بیاره؟
عنایت توی حرف او دوید و و با لحنی آرام ولی محکم و با ایمان گفت:
-چی می گی اوستا؟ اومدیم و من هیچی نگم. ولی آخه این زنیکه‌ی کم عقل نماز کمرش می زنه. وضو میگیره . با این لاکای نجس که به ناخونش مالیده نمازش باطله! آخه اینطوری که آب به بشره نمی رسد که.
2
اینم تقصیر شوهرته. اما نه خیال کنی من پشتی تو رو رها می کنم ها! تو هم بی تقصیر نیستی. آخه تو این بی پولی خدا رو خوش نمی‌آد این همه پول ببری بدی مانیکور بخری.اما خوب چه باید کرد؟ ماها تو این زندگی تنگمون هی پاهامون به هم می پیچه و رو سروکول هم زمین می خوریم و خیال می کنیم تقصیر اون یکیه. غافل از این که این زندگی‌مونه که تنگه! و ماهارو به جون همدیگه میندازه... .

اختلاف حساب
1
هی به فکر فرزند بیمارش می افتاد و اضظرابش زیادتر می شد.هی از خودش می پرسید که پسرش چه طور خواهد شد؟ حتی یک بار افکارش تا مرده شور خانه هم رفت و او به وحشت افتاد و دنباله ی افکار خود را برید. و هی خودش را با همکار بیمارش اشتباه می کرد و میز خودش را به جای میز او می گرفت و دست آخر سعی می کرد زندگی خودش را با زندگی او مقایسه کند. ازین مقایسه هم به جایی نمی رسیدو باز به دنبال افکار بی دروبند خود به جاهای خیلی دوری پرت می شد.به جاهای خیلی دوری که در آنها نشانی جز از نومیدی نمی شد یافت.
2
احمد علی خان فکر می کرد که سرتاسر زندگی اش مثل غذای امروز سرد بود تهوع آور بود و دل آدم را می زد و بعد که پایش را روی پلکان گذاشت سنگینی بدن خود را حس کردکه بیش از روزهای دیگر بود مثل اینکه هیکلش خیلی سنگین تر از روزهای دیگر شده بود.

روزی که آلمان ساکت شد

  • داروگـــ ــــ
  • پنجشنبه ۱۴ مرداد ۹۵
  • ۱۶:۲۴

هواپیماهای انگلیسی به سمت هدفهای آلمانی حمله کردند.

 ضدهوایی ها آسمان را به آتش کشیدند.

 نبرد سختی میان زمین و آسمان به پاشد. در کشاکش درگیری گلوله های پدافند، یکی از هواپیماها را هدف گرفت.

 هواپیما در حال سقوط بود درحالی که نشانه ای از خروج خلبان دیده نمیشد.هواپیما به میان دریا سقوط کرد و درژرفای آبها غرق شد...

" اینجا رادیو ارتش آلمان، من ...... گزارش امروز جنگ را به سمع ملت آلمان می رسانم.

ساعاتی پیش هواپیماهای ارتش انگلستان مواضع ما را مورد حمله قرار دادند. در این عملیات خساراتی به مواضع ما رسید و تعداد ...... فروند از هواپیماهای انگلیسی توسط پدافند خودی منهدم شدند. لازم به ذکر است که خلبان یکی از این هواپیماها........"

افسرجوانی که گزارشگر این اخبار بود ناگهان سکوت کرد.مردمی که صدای رادیو را می شنیدند با سکوت گزارشگر کنجکاو شدند لحظاتی بعد صدای هق هق گریه گزارشگر شنیده میشد.

 همه می پرسیدند چه اتفاقی افتاده.......ناگهان همه گوش به زنگ رادیو شدند تا علت سکوت وگریه گزارشگر را بفهمند......

لحظاتی بعد گزارشگر ادامه داد:

"..... خلبان یکی از این هواپیماها، آنتوان دو سنت اگزوپری نویسنده شهیر فرانسوی و خالق داستان "شازده کوچولو بود.

ناگهان آلمان ساکت شد.

کسی چیزی نمی گفت.

بهت در چهره ها مشهود بود. بعضی آرام آرام اشک می ریختند.

اگزوپری خلبان دشمن بود ولی از هر هموطنی نزدیکتر بود. چیزی فراتر از یک دوست بود. با شازده کوچولو در قلب همه جاگرفته بود. آن روز هیچکس در آلمان خوشحال نبود.

 حتی آدولف هیتلر از مرگ اگزوپری متاثر شد.

 پایانی غیرمعمول برای یک داستان نویس جهانی...

 این خاصه ی ادبیات است که دوست و دشمن را بر مزار ادیبی جهان وطن جمع میکند تا به یاد او اندکی تعمق کنند.

 

آنتوان دو سنت اگزوپری


اگزوپری متواضع ترین ادیب قرن بیستم بود. ادیبی با روحی پاک و منزه در کنار کودکانی بود که هنوز طعم تلخ گناه را نچشیده بودند و تمام دغدغه ی اگزوپری آن بود چیزی به آنها بیاموزد که شاید بتوانند به سبب آن در بزرگسالی نیز پاک بمانند.

گروههای نجات نتوانستند هواپیمای اگزوپری را پیدا کنند.

کسی نمیدانست چه اتفاقی در آخرین لحظات برای او افتاد.

چرا از هواپیما خارج نشد. زخمی بود؟ مرده بود؟

افسر جوانی که با گریه و هق هق مرگ اگزوپری را اعلام کرد مترجم

شازده کوچولو  به زبان آلمانی بود...!



آنتوان دوسنت اگزوپری و شاهزاده کوچولو


پ.ن: اگزوپری در قبل از جنگ جهانی خودش خلبان هواپیمای غیر نظامی بود و فرود اتفاقی اش در یکی از کشورهای آفریقای شمالی فکر کنم کشور مراکش و دیدن پسر بچه ای در اون منطقه که با بقیه بچه ها فرق میکرد و سوال هایی میپرسید که با بقیه بچه ها تفاوت داشت زمینه ساز نوشتن کتاب شازده کوچولو شد.

اگزوپری در جریان جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه توسط آلمان به جنبش آزادی بخش فرانسه پیوست و گویا در جریان یک حمله هوایی با هواپیماهای فرانسوی به آلمان هواپیما سقوط میکنه و میمیره ولی در این اواخر چون اگزوپری نویسنده کودکان بوده و این با جنگ منافات داره دولت فرانسه سعی کرده بگه که هواپیمای اگزوپری غیرنظامی بوده در زمان سقوط و اون در این حمله هواپیمایی و بمباران های هواپیماهای فرانسوی نقشی نداشته و این در حالی هست که زمان سقوط هواپیمای اگزوپری در اوج جنگ جهانی دوم هست و در منطقه ای بوده که  توسط نیروهای آلمانی محافظت میشده که احتمال اینکه اگزوپری خلبان یک هواپیمای جنگی بوده و هواپیماش بوسیله ضد هوایی آلمان ساقط شده باشه رو زیاد میکنه.

وای از این دنیای اشک که چقدر راز آلود است

  • داروگـــ ــــ
  • دوشنبه ۱۱ مرداد ۹۵
  • ۲۳:۳۲

شازده کوچولو

کتابی برای کودکان بله برای کودکان.این را خود نویسنده گفته و از کودکان نیز معذرت خواسته که چرا به یک آدم بزرگ تقدیکم کرده...نمیدانم ....نمیدانم....شاید برای اینکه می خواسته انسانها را از کارهای ناپسندشان آگاه کند کارهایی که وقتی یک بچه(شازده کوچولو) آنها را میبیند میگوید واقعا انسانها عجیب اند...بله واقعا عجیب اند ولی نه تا وقتی که این کتاب را خوانده باشی...

آنتوان دوسنت اگزوپری این کتاب را به کودکی های یک مردی که دیگر پیر است هدیه می دهد....


شازده کوچولو


"آدم وقتی تحت تاثیر یک رویداد رازآلود قرار گرفته باشد جرئت چون و چرا ندارد."

"اگر به آدم بزرگها بگویید: من یک خانه‌ی قشنگی دیدم که با آجر قرمز ساخنه شده بود.لب پنجره اش گل های شمعدانی بود و روی بامش پر بود از کبوتر نمی توانند زیبایی آن خانه را در ذهن خود مجسم کنند. باید به آدم بزرگها بگویید: من خانه ای دیدم که صدهزار فرانک قیمت داشت در این صورت آنها با صدای بلند خواهند گفت وای چه خانه‌ی قشنگی بوده"

 شازده کوچولوی ما با آن هیکل کوچک خود به سیاره های زیادی می‌رود و در هر سیاره یک خصوصیت از آدم ها می بیند مانند می خواری "شازده کوچولو از او پرسید چرا شراب می نوشی؟ -برای اینکه شاید فراموش کنم. +چه چیزی را فراموش کنی؟ -برای اینکه سرشکستگی ام را فراموش کنم. +مگر از چه چیزی سر‌افکنده ای؟ -از این که می خواره هستم!." و مشغول ساختن خود با اعداد و ارقام به گونه ای که زندگی فراموش شود(حرص و طمع مال) خودپسندی و...که هر کدام از این ها در یک سیاره ای اتفاق می افتد و تا اینکه شازده کوچولو به زمین می رسد که از هرکدام از آن صفت ها به طرز نجومی در سیاره زمین یافت می شود...دیکتاتوری میگساری...خودپسندی...حرص و طمع و....


شازده کوچولو


پادشاه گفت اگر من به یکی از سردارانم دستور بدهم که مثل پروانه از روی این گل به روی آن گل بپرد یا نمایشنامه‌ای غم انگیز بنویسیدیا مرغ دریایی بشود و او دستورهای مرا اجرا نکند من مقصرم یا او؟ شازده کوچولو با اطمینان گفت البته شما. شاه گفت: درست است پس باید از هر کسی انتظار کاری را داشت که از دستش بر می آید.

قدرت در درجه اول باید متکی به عقل باشد.

من وقتی حق دارم از دیگران انتظار اطاعت کردن داشته باشم که دستور هایم عاقلانه باشد"

در هر سیاره ای که شازده کوچولو می رود یکی از خصلت های زشت و ناپسند انسان نشان داده می شود. در طول خواندن کتاب گهگاهی آدم  سر خود را از روی کتاب بلند می کند و به اطراف نگاهی می اندازد. شعاع دید خود را هی کمتر و کمتر می کند تا که فقط خود و خود را مقابل خود می بیند کمی ریزتر میشود که ببیند چه تعداد ازین اخلاق ناپسند نیز در خود وجود دارد!!!!!!

محاکمه کردن خود از محاکمه کردن دیگران سخت تر است. اگر بتوانی درمورد خودت درست قضاوت کنی آنوقت یک قاضی درست و حسابی هستی.

شازده کوچولو گفت: آدم های سیاره تو پنج هزار بوته ی گل را توی یک گلستان می کارند اما آن گلی که دنبالش هستند توی آنها پیدا نمی کنند...درحالی که می توانند چیزی را که دنبالش هستند در یک شاخه گل تنها یا در یک جرعه آب پیدا کنند.


::وای از این دنیای اشک که چقدر راز آلود است

میشه گفت بچه ها با خوندن این کتاب باید بعدش این داستان رو برا بزرگترها بخونن بلکه هم بیدار بشن...........



در آن لحظه

  • داروگـــ ــــ
  • يكشنبه ۳ مرداد ۹۵
  • ۱۸:۵۸

در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگا کردم
کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود
و بر چیزی ، نمیدانم چه ، شاید تکه استخوانی
دمادم تق
و تق منقار می زد باز
و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است
و تنها می خورد هر کس که دارد
در آن لحظه از آن آنتن چه امواجی گذر می کرد
که در آن موجها شاید یکی نطقی در این معنی که شیریرن است غم
شیرین تر از
شهد و شکر می کرد
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا عجیب است
شلوغ است
دروغ است و غریب است

  • ادامه مطلب