داروگـــــــــ

هیچ اگر سایه پذیرد من همان سایه هیچم

دوپا گجسته چهارپا خجسته

  • داروگـــ ــــ
  • دوشنبه ۲۸ تیر ۹۵
  • ۱۴:۲۵

قلعه‌ی حیوانات

کتابی تحت نام  "قلعه‌ی حیوانات"  اثری جاوید از جورج اورول.

برادران هرگز فراموش نکنید که هیچ چیز نباید فکر شما را از این هدف منحرف سازد هیچ استدلالی جز منحرف کردن فکر شما سودی ندارد.

به آنهایی که می گویند آدمان و ددان منافع مشترک دارند و در کامیاب کردن دیگران تاثیر موازی دارند.

قلعه حیوانات


جورج اورول قصه‌‌ی حیواناتی را بیان می کند که از زندگی زیر بار محنت و در قبال آن کمبود خورد و خوراک و نداشتن مسکن مطلوب دست به انقلاب می زنند با کمک پیری فرزانه خوکی به نام "میجر".

آنچه در این قصه اهم واجبات است گرایش خوکی یا حیوانیت به سمت انسانیت است.

اورول به حیوانات توانایی انقلاب و تفکر می دهد که نتیجه آن اینکه آنها خود را از انسان بالا تر میبینند...و درست در طول قصه هست که حیواناتی که خود را از زیر بار مسئولیت انسان و سفاکی آنها رها ساخته بوند به برکت انقلابشان خود نیز به سمت خوی انسانی گرایش پیدا می کنند.

در طول داستان شاهد ترد رفتارهای انسانی از سوی حیواناتی که صاحب خود‌کمال‌پنداری بودند هستیم رفتارهایی که حیوانات نیز آنها را نمی پسندند چه بسا انسان بخواهد آنها را به عرصه‌ی عمل برساند.

رفتار هایی همچون مشروب‌خواری/دزدی/قتل‌هم‌نوع و...

حیوانات اورول برای خود قانون وضع می کنند. قوانینی که از رفتارهای ناپسند انسان سرچشمه می گیرد ولی در جهت عکس.


قلعه حیوانات


از جنبه دیگر که به قضیه نگاه کنیم با خواندن چند صفحه اول کتاب به این نتیجه پی میبریم:

بوی گندم مال من هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هرچی میکارم مال تو


میجر پیر آنها را از وجود چنین شرایط ظلمانی آگاه می کند. چونان که تا به حال هیچ یک از آنها به چنین شرایطی حتی فکر هم نمی کرد.انسانها بله انسانها آن ها تا قبل از انقلاب از هرچیزی از هر چیز ناخوشایندی از دزدی از کشتار از هر چیز ظلمانی و طاغوتی برای خود قانون وضع می کنند. ولی متاسفانه پس از گذشت چندی از انقلاب خویش از آنها روی برمی گردانند از قوانینی که برای خود وضع کرده اند از قوانین مساواتِ برابری و برادری (همان طور که در طول داستان نیز ناپلئون دستور می دهد حیوانات دیگر حق ندارند مرا برادر ناپلئون صدا بزنند).
آنها تا قبل از انقلاب به فکر کمونیستی شدن هستند که متاسفانه پس از انقلاب باز همان راه و رسم خودکامگی درپیش می گیرند.سران کمونیستی که یک سری اعداد و ارقام را بیان میکنند که نشان از بهبود بودن اوضاع و شرایط زندگیست اما هیچ بهبودی مشاهده نمی شد و صرفا برای مردمی که سواد کافی ندارند قابل پذیرش است.
در پایان داستان هوشمندانه تمام می شود بدین گونه که:
چیزی در چهره‌ی خوکان آب شده بود و تغییر کرده بود.دیگر در دوازده چهره نمی شد تشخیص داد که کدام خوک است و کدام آدم.



پ.ن: "دوپا گجسته چهارپا خجسته" از زبان گوسفندان داستان برای خاطمه دادن جلسات نقد و تحریف است.